- یادم هست.... عزیزم نگرانی نداره که .... ساعت 8 میام دنبالت ، اره ،اره می دونم مامانت اینا میان شب .... قبوله عزیزه دلم
اسم، صابری . چقدر اسمش آشناست لیسانس ارتباطات هم هست ،کلا آشناست. اگر از فامیل ها بود، که قبل اینکه بیاد زنگ می زدن هماهنگ می کردن. بعد هم من آمار فامیل مامیل ها رو دارم، اگر کسی بود که به درد این کار می خورد بهش زنگ می زدم. شاید از اهالی ساختمان هست. شایدم از همسایه های محله قبلیمون ، عکس پرسونلیش هم خیلی آشنا بود، ولی هرچی فکر کردم یادم نیومد
- سلام
- سلام حال شما خوب هست ؟
- بله خیلی ممنون برای اون آگهی منشی اومدم
- چه عالی ، هیچ سابقه شغلی مرتبت در این زمینه دارید ؟
- بله قبلا تو مطب دکتر کار می کردم
- وضعیت تاهل رو خالی گزاشتین
- مهمه ؟
- بله خب باید وضعیت کارکنان مشخص باشه تو خیلی از مسائل مثل حقوق پاداش ها و اولویت برای مرخصی ها مثلا تاثیر داره
- طلاق گرفتم تو خونه خودم زندگی می کنم یه دختر 4 ساله هم دارم
هنوز هم اون حس برتر بودن توی صحبت هاش بود هنوز هم از خود راضی ،مغرور و خود شیفته بود از احوالات معلوم بود اون کوه آروزهای که ازشون صحبت می کرد فرو ریخته بود . خوشبختانه یا بدبختانه من رو نشناخت ولی من خیلی خوب شناختمش اون کسی بود که من همه وجودم رو جلوش شکستم ولی اون مثل یه تیکه یخ تو آب های قطب شمال از یقل یه ماهی گم شده از گروه خیلی سرد و بی روح گذشت خیلی خوب واضح یادم روز آخر و صحبت آخر مان رو هنوز که هنوزه به خاطر دارم. من حرف دلم رو زدم گفتم که چقدر عاشقم گفتم هر روز هز لحظه همه فکر و زهنم شده از همه جا براش تعریف کردم از ایده هام از برنامه ام برای آینده از همه چی اینکه بیا اما گفت عشق کافی نیست گفت این ماله قصه هاست زندگی جدی تر این بچه بازی هاست زندگی خیلی خشن تر از این رویا پردازی هاست و همه اون خاطرات عشق علاقه رو یک جا شیفت دلیت کرد .و الان نگار واقعه گرا جدی می خواد کارمند محسن رویا پرداز بشه ، خب دنیا خیلی گرد و البته کوچیکه
- خانم شایان شخص دیگه ای رو داخل نفرستید من شخص مورد نظر رو پیدا کردم
نظرات شما عزیزان:
sh
ساعت13:45---10 آبان 1391
من به تو همیــــــــــــــــــــــــشه مفتخرم
نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:
,
ساعت
11:48 توسط Shadow walker
| |